آداب و رسوم مردمان یزد
یزد در قسمت کویری کشور ایران واقع شده است شهری با سنت ها و پیشینه ای که قدمت آن به هزاران سال پیش برمیگردد مردمان این خطه دارای آداب و رسوم های مختلفی میباشند شرکت خدمات اصفهان برای آشنایی بیشتر شما عزیزان با این آداب و سنت های قدیمی برخی از آنها را گردآوری نموده است در این مقاله با اصفهان تور همراه باشید که با این آداب و رسوم آشنا شوید.
پخت آش گندم
آش گندم معروفترین غذای نذری یزد به حساب میآید. این آش خوش طعم، با تشریفات خاصی در محلات مختلف یزد پخته میشود. معمولاً تعداد کثیری از اهالی محل، چند روزی خود را برای طبخ این آش بسیج میکنند.
یکی ازانواع نذوراتی که از گذشته دور تاکنون مورد توجه مردم این دیار قرارگرفته “آش گندم ” است که آن را “آش امام حسین ” نیز می نامند این آش یکی از کاملترین غذاهایی است که نیاکان ما آن را برگزیده اند شایددسترسی به مواد اولیه و تعامل جمعی درپخت را بتوان ازدلایل این انتخاب دانست .
دراین مقوله بر آنیم مراسم و نحوه پخت این آش را در گذشته ای نه چندان دور مرور کنیم البته بیشتر این آداب و رسوم هم اکنون نیز جاری و ساری است و مردم دیار دارالعباده سعی دارند با حفظ این آداب و رسوم به پخت این آش بپردازند.
قطعا آش گندم یک آش صدرصد ایرانی است که پخت آن در یزد ویژگیهای خاص خود را دارد یکی ازدوستانی که دوران نوجوانی خود را در هند گذرانده می گفت من آش امام حسینی را دربمبئی هند تناول کرده ام البته این آش توسط ایرانیان مقیم بمبئی پخت شده بود.
هرچند ماه محرم و صفر پخت این آش بیشتر مورد توجه قرارمی گیرد ولی پخت آش گندم منحصر به زمان یا فصل خاصی نیست و در تمام ایام سال با توجه به مناسبت های مختلف مذهبی پخت می شود و از آن به عنوان غذای اصلی درعزاداری ها ، مجالس روضه خوانی و اجتماعات بزرگ استفاده می شود.
گاهی یک نفر برای پخت آش بانی می شد و بعضی ایام پخت آش با مشارکت مالی همگان رقم می خورد مردم محل در هنگام شیوع بیماری و برای شفای بیماران ، ایمنی از شر دشمن ، دفع آفات ، واقع نشدن سرمای بی موقع و سرمازدگی درختان و محصولات و سایر خواسته های جمعی خود به صورت دسته جمعی پخت آش را عهده دارمی شدند و به عبارتی یک نذر جمعی را ادا می کردند.
تعداد دیگ ها درگذشته بستگی به آمار محل و بزرگی و کوچکی دیگ ها داشت قطعا محلاتی که جمعیت بیشتری داشتند شمار دیگ های آش آنان نیز درهرنوبت بیشتر بود.
برای ارزش غذایی آش گندم نیز ذکر این نکته خالی از لطف نیست که دوستی می گفت :آش گندم به مثابه آبگوشتی است که نان را درآن تریت کرده باشند چرا که درپخت این آش ، ابتدا گوشت بره و حبوبات که همان آبگوشت است را می پزند و بعد گندم نیم کوب شده که درحکم نان است را به آن اضافه می کنند و پس از پخته شدن به راحتی سرو می شود .
پخت این آش درنقاط مختلف استان با آداب و رسوم خاصی همراه بود ولی همراهی و همکاری عمومی نمود مشترک آن درتمام نقاط استان است.
از چند روز قبل اجاق آش در مسیر اصلی محله یا درکنار مسجد و حسینیه برپا می شد تا مردم درجریان آش پزی قراربگیرند هیزم ، اصلی ترین ماده سوختنی برای پخت آش توسط اهالی تامین می شد و هرکسی برای کسب ثواب خرده هیزمی را به محل آشپزی می آورد .
زنان برای پاک کردن حبوبات به مشارکت می نشستند و نخود ، لوبیا، عدس و گندم را قبل از پخت آب می کردند تا راحتر پخت شود و مردان دیگ ها را یکی پس از دیگری براجاق ها سوار می کردند و آبگیری دیگ ها آغاز می شد.
در قدیم که شبکه آب شهری وجود نداشت جوانان به کمک سقاها ، آب را از آب انبارها بر دوش می کشیدند و دیگ های مسی را یکی ، یکی از آب پر می ساختند.
کار پخت عملا از بعد از ظهر آغاز می شد همیشه عده ای که حاجت داشتند و بیشتر از میان جماعت نسوان بودند خود را برای روشن کردن آتش داوطلب می کردند و مترصد آن بودند که آشپز فرمان روشن کردن زیر دیگ ها را صادر کند.
وقتی آب جوش می آمد نخود و لوبیا و گوشت و پیاز را درون دیگ ها می ریختند تا پخته شود با گذشتن پاسی از شب گندم های نیم کوب را که درآب خیس شده بود به آن اضافه می کردند و آن زمان وقت هم زدن آش فرا می رسید که به آن ˈکمچه زدنˈ می گویند
مشارکت های گروههای مختلف مردم دراین مرحله دیدنی و پرشور بود ذکرصلوات ، چاووشی خوانی و عزاداری بر سر دیگ آش مرسوم بود و صد البته کودکان و نوجوانان دیروز خاطرات بیاد ماندنی از شب های آشپزی محل دارند که به نوبه خود شنیدنی است .
وقتی گندم پخته می شد ، عدس را در آخرین نوبت به آن اضافه می کردند و رفته رفته آتش زیر دیگ ها را کم می کردند و دیگ ها را دم می گذاشتند که در محله ما آن را ˈبوچون کردن ˈ می گفتند آش تا صبح درهمین حالت دم می کشید و جا می افتاد.
میزان مواد هردیگ بسته به بزرگی وکوچکی آن در نظر گرفته می شود درمحل ما ازانواع حبوبات برای هردیگ یک تا یک من و نیم برمی داشتند و سه تا چهار من گندم نیم کوب را مهیا می ساختند و گوشت هردیک را حداقل دو من در نظر می گرفتند.
توزیع آش نیز در محلات یزد زمان های مختلفی داشت بعضی محلات قبل از نماز صبح ، بعضی جاها بعد از نماز صبح ، در فلان روستا همزمان با طلوع آفتاب کار توزیع آغاز می شد درقدیم آشپز ها اغلب به خانواده های محله آشنایی داشتند و آش را با توجه به تعداد آمارجمعیت هرخانواده تقسیم می کردند و به قول خودشان خانه شماری می کردند که چه خانواده هایی برای گرفتن آش مراجعه کرده اند و چه کسانی نیامده اند و مواظب بودند کسی از قلم نیفتد.
خوردن آش به ویژه درصبح های زمستان نیز به نوبه خود خاطره انگیز بود آش داغ را در حالی که بخار از آن متصاعد می شد در سینی های گرد و بزرگی می ریختند و همه اعضای خانواده دورتادور آن حلقه می زدند و پدر خانواده با یاد امام حسین ع و نام حسین دعا می خواند و حاجت می طلبید و تناول آش آغاز می گشت .
مراسم نوروز
مراسم استقبال از نوروز از اویال اسفندماه با خانهتکانى آغاز مىشود. چیدن سفره هفتسین از دیگر ارکان اصلى جشن نوروز است. در این سفره نمادهاى سبزی، آب و نمادهاى مذهبى دیده مىشود. غذاى سنتى این روز سبزى پلو با گوشت است. بعد از تحویل سال کوچکترها به دیدن بزرگترها مىروند و این دیدارها تا روز سیزدهم فروردین بهطول مىانجامد.
سیزدهبدر
مردم استان یزد در روز سیزدهم فروردین به باغها و مراتع مىروند و به شادى و تفریح مىپردازند. دخترها سبزه گره مىزنند. در این روز مادرشوهر و خواهران شوهر و سایر اقوام دامادهاى تازه ازدواج کرده به دیدن عروس خود رفته و او را براى گردش و در کردن نحسى به باغ و سبزهزار مىروند.
اعیاد مذهبى
اعیاد مذهبى مانند عید فطر، عید قربان، عید غدیرخم، میلاد حضرت محمد (ص)، نیمه شعبان و … در استان یزد بسیار گرامى داشته مىشود و بهطرز باشکوهى برگزار مىشود.
مردم یزد عید غدیر را عید سادات مىنامند و به دیدار خانوادههاى سید مىروند. بزرگان سادات در این روز پول یا چیز دیگرى را بهعنوان عیدى به مهمانان مىدهند.
در نیمه شعبان، جشنهاى باشکوهى در سطح شهر برگزار مىشود. در این روز هزاران نفر از مردم یزد در خیابان حضرت مهدى تجمع مىکنند و انتظار خود را نسبت به ظهور حضرت مهدى (عج) نشان مىدهند. هنگام غروب نیز با پخش شربت، شیرینى و شیر از یکدیگر پذیرائى مىکنند.
از دیگر مکانهاى تجمع مردم در این روزها، بازار غلامعلى سیاه در نزدیکى میدان امیر چقماق، چهارراه مهدیه و خیابان مسجد جامع است.
مراسم عروسى
مراسم و آداب ازدواج در يزد قديم، مانند هر فرهنگ سنتي ديگري شامل جزئيات و مراحل متعدد و پيچيدهاي بوده كه برخي از آنها هنوز نيز رواج داشته و مرسوماند و برخي ديگر منسوخ شده و آداب و تشريفات ديگري جايگزين آنها شده است.
مراسم ازدواج يزديهاي قديم، شامل عقدكنان و جشن عروسي، كه عمدتاً به صورت توأمان بوده، مراحل و آداب مشخصي داشته است، به اين ترتيب كه پس از مذاكرات قبلي و اوليه، بزرگترهايي از خانوادههاي طرفين به عنوان خواستگاري در خانهي پدر عروس دور هم جمع ميشدند تا در مورد صداق يا مهريه به توافق برسند(خواستگاري و مهربران).
پس از آن زمان عقدكنان و عروسي تعيين ميشد كه در آن روز خانوادهي عروس سفرهي عقد را در منزل ميچيدند و بزرگترهاي خانوادهي داماد با تهيهي قند و نبات و نقل و پارچه و چيزهاي ديگري كه در سينيهاي بزرگ تحت عنوان خنچه بر روي سر چندين نفر حمل ميشد، به خانهي پدر عروس ميرفتند و در آنجا با حضور بزرگان قوم، توسط روحاني و معتمدين خانواده يا محل صيغهي عقد بين عروس و داماد جاري ميشد.
در حين مراسم خواندن خطبهي عقد، چند نفر از زنان دايره(اَرَبونه) ميزدند و بقيه اشعاري متناسب ميخواندند و كف ميزدند و عصر روز عقدكنان نیز عروس به محلّي در مجلس زنانه آورده ميشد تا همه او را ببينند و همچنين جهيزيه او را كه در جايي از همان مجلس چيده شده بود.
هنگام شب، بعد از پذيرايي، عروس را با پاي پياده به خانهي داماد ميبردند و در اين عروسكشاني با نزديك شدن عروس به خانهي بخت يعني خانهي داماد، هر از چندگاهي توسّط همراهان متوقّف ميشد و هر يك از اقوام دور يا نزديك داماد كادو يا هديهاي در قالب يك سفر زيارتي يا يك قطعه زمين يا چيزي ديگر را تحت عنوان پاانداز به عروس پيشكش ميكردند تا عروس به خانهي داماد برسد.
از پسند كردن عروس تا مراسم خواستگاري
مراسم ازدواج در شهرها و روستاهاي مختلف استان يزد با اندکي تفاوت به يکديگر شبيه هستند به طوری که در گذشته مخصوصاً در اكثر روستاها رسم چنين بوده و البته هنوز هم کم و بيش مرسوم است که اقوام داماد براي پيدا کردن عروس دلخواه خود به امامزادهها يا در مراسم عروسيها يا حمامها ميرفتند يا به بهانه آب خوردن يا ديدن خانه و خريدن آن به خانههاي مورد نظر خود رفته و پس از ديدار عروس براي اين که بفهمند دهان عروس بو دارد يا نه ابتدا او را ميبوسيدند و بههنگام بوسيدن، دست خود را بهگونهاي پشت سر او ميگرفتند که چادر از سر او بيفتد و شکل و قيافه و اندام او را بينند و اگر واسطه يا دلّاله (به لهجه يزدي: دلّاره) تا حدي دختر را پسند ميكرد، مورد را به اطلاع پدر و مادر داماد ميرساند و نشاني منزل عروس را به آنها ميداد.
آنگاه داماد هم براي اين که شخصاً از عروس مورد نظر اطلاعاتي کسب کرده باشد به بهانههاي مختلف سواره يا پياده، وقت و بيوقت، قدم زنان در کوچه سعي ميکرد عروس را به هر جا و به هر طريقي شده رؤيت کند و اگر با همسايگان عروس آشنايي داشت به آنها مأموريت ميداد تا عروس را به هر بهانهاي شده به محلّي برده و داماد را براي ديدار عروس خبردار کنند. البته در بسياري از موارد خواهر و مادر داماد براي ديدن دختر به خانهي آنها ميرفتند تا عروس خانوادهشان را پسند كنند.
در هر صورت پس از آن که دلّاره (دلّاله) يا خانوادهي داماد عروس را پسنديدند، مادر يا پدر داماد براي مراسم خواستگاري به خانهي عروس رفته و موضوع ازدواج پسرشان با دختر مورد نظر را مطرح ميکنند؛ آنگاه که پدر و مادر عروس هم دربارهي داماد و خانوادهي داماد از اين و آن اطّلاعي حاصل کردند و رضايت دختر هم در اين مورد جلب شد، از طرف خانوادهي عروس جواب مثبتي به خانوادهي داماد داده ميشود و شبي نیز براي طي کردن مهريه تعیین میشود.
خوانچه برون
برای تعیین مهریه در زمان مقرر نیز نزديکان داماد با اطلاع قبلي به خانهي عروس رفته و پس از توافق، فرداي آن روز اقوام داماد به شهر رفته و قند و نبات و چاي و نخود و کشمش و نقل و شيريني و کفش و لباس براي عروس خود خريداري ميکنند.
البته ناگفته نماند که در این خرید براي اقدام عروس از جمله پدر، مادر، خواهران و برادران و عمهها و بزرگان ديگر قوم هم يک قواره پارچه جهت کت و شلوار يا پيراهن و چادر از طرف داماد براي آنها خريداري ميشود. خريدهاي ديگر هم عبارت است از فلفل، دارچين، هل، اسفند، کفش و لباس عروس، پيشلنگ و خطيفه، آينه و قرآن، جانماز، صابون و حنا، مخمل و ساتن سبز و سفيد و غیره که در طبقهاي مختلف چيده و به وسيلهي چند نفر از اقوام داماد با چراغ و سلام و صلوات و دايره زدن و بشکن و شولولو (در لهجه يزدي يعني هلهله يا كِل كشيدن) به خانهي عروس برده ميشود.
معمولاً کساني که اين سينيها و طبقها(خوانچه) را حمل ميکنند، سيّد و اولاد پيغمبر(ع) تعیین میشوند و از طرف خانوادهي عروس نیز مبلغي بهعنوان حقالزّحمه به آنها پرداخت ميشود. البته انجام اين مراسم هم معمولاً در آخر شب انجام ميگيرد و فرداي آن روز از صبح تا شب از طرف خانوادهي عروس و داماد، دوستان و آشنايان و اقوام براي حضور در مراسم عقد يا عروسي دعوت ميشوند.
” اگر سرتان ميگيرد بيائيد خانه (فلاني) که پدرِ عروس است” و آنها در جواب ميگويند: «از سرمون هم زياده و چشم به شما زحمت ميدهيم”.
مراسم عقدكنان
در روز عقدکنان، عاقد از عروس بله را ميگيرد به نحوی که در مراسم خواندن خطبهي عقد، عروس رو به قبله مینشیند و سفره عقد که شامل قرآن، جانماز، نان، سبزي خوردن از جمله پياز و تره و جعفري و نعنا و پونه و يک کاسه ماست و آردگندم، کاسهاي محتوي مقداري عسل و روغن، ظرفي پر از نقل و نبات، يک بشقاب تخممرغ جوشانده رنگشده و چند شمع روشن و ديگر تجهيزات زينتي است، مقابل وی گسترانده میشود.
آنگاه بنا به دعوت قبلي، عاقد به همراه پدر عروس و مادر عروس و ديگر اقوام سر سفرهي عقد میآیند و در حالي که عاقد در مجاور عروس کمي آن طرفتر مينشيند، براي عروس صورت مهريه و کلّ مبلغ مهريه را ميخواند و از وی رضایت برای جاری شدن عقد ازدواج را میگیرد.
سپس دفتر ازدواج را باز کرده پدر عروس دست عروس را گرفته و انگشت سبّابه او را جوهر زده و پاي دفتر به معناي قبول رسمي و قانوني اين ازدواج ميگذارد و پس از اجراي صيغهي عقد، همگي صلوات میفرستند و آنگاه مادر شوهر دست داماد را گرفته به دست عروس خود ميدهد که در اين حالت آيينه را جلوي روي عروس و داماد ميگيرند تا همديگر را خوب ببينند.
سپس انگشتري از طرف داماد به دست عروس کرده، نقل و نبات به دهان عروس کرده و مشتي نقل به سر عروس ريخته و پدرشوهر و خواهرشوهر و مادرشوهر و اقوام ديگر همه بهعنوان رونما هدايايي به عروس داده و مبارکباد ميگويند و آنگاه موقع ساييدن قند فرا ميرسد که با يک پارچه چهارگوش سفيد که چهار نفر چهار گوشه آن را بالاي سر عروس چترمانند گرفتهاند، اين كار انجام ميشود و مادرشوهر و چند نفر ديگر دو کلّهقند را گرفته بر بالاي پارچه ميسايند به طوری که ذرّات قند در ته پارچه جمع ميشود.
در این موقع نیز با صداي بلند چنين ميخوانند: “مِسابم و مِسابم” و دخترها و زنان در جواب ميپرسند:”چيشي (چيچي) مِسابي؟”، دوباره میخوانند: “مهر محبّت مسابم” و دخترها و زنان ميپرسند: “براي کي؟” و در پاسخ آن فردی که قند را میسابد میگوید: “براي عروس و دوماد(داماد)” و بعد از عروس و داماد، از زن و شوهرهاي جوان ديگر نيز اسم ميبرند.
بار ديگر سوزني به دست گرفته و مرتّباً از پيراهن عروس آن را ميگذرانند و ميخوانند: “چيشي (چيچي) ميدوزي؟”، در پاسخ فرد دوزنده میگوید: “مهر و محبّت ميدوزم ” و انها میپرسند: “براي کي ميدوزي؟” و وی پاسخ میدهد: “براي عروس و داماد”.
به اين مراسم پيش از آمدن داماد نزد عروس “روس کردن” ميگويند، اضافه میکند: آنگاه داماد را کنار عروس روبهروي آیينه مينشانند و داماد براي ديدن عروس رونما ميدهد و خويشان عروس و داماد نیز به آن دو رونما ميدهند. مادرزن حلقه انگشتر را بهدست داماد ميکند و داماد هم به دست عروس حلقه ميگذارد. سپس يکي از نزديکان عروس، ظرف آبي میآورد و داماد مشتي پول درون آب ميريزد و آب آن را درون راهرو ريخته و پول را بهعنوان شگون برميدارند.
سپس هرچه در سفره عقد از خوردني است بين اشخاص حاضر پخش ميشود و قندهاي ساييده شده در پارچه چهارگوش را در آب ريخته، گلاب به آن اضافه کرده و بهصورت شربت به حاضران در مجلس میدهند.
در خلال انجام اين مراسم نیز با آهنگ اربونه، رقص و شادي در مجلس برقرار است، میگوید: در این مراسم اقوام عروس و داماد شب در خانه عروس مانده و به صرف شام پذيرايي ميشوند.
در گذشته برخلاف امروز، در زمان ورود عاقد برای بله گرفتن از عروس، داماد حضور نداشت و وقتی عروس با صدای آهسته میگفت “بله”، بانگ هلهله يا به لهجهي يزدي شولولوی زنان، خبر وصال را به بیرون ميبرد و بعد از آن، مراسم دست به هم دادن عروس و داماد انجام میشد که اوج عروسی همینجا بود.
داماد در هنگام ورود به زنانه توسّط خواهرشوهرها با رقص استقبال ميشد و صدای اربونه به عرش میرسید. داماد با دیدن عروس از جیب کت خود سکّههای ده شاهی(نیم ریال) و یک ریالی روی سر عروس ميریخت و بچهها و بزرگترها با ولع خاصی آنها را جمع ميکردند.
عروسكشون، پاانداز و پاگشا
پس از پايان مراسم عقدكنان، مهمانها خانهي عروس را ترک گفته و مراسم عروسکشوني آغاز ميشد، بدين طريق که اقوام عروس و داماد و ديگر مردم اهل محلّه، عروس را سوار بر الاغ يا قاطر يا با پاي پياده به جلو جمع حاضر انداخته و طبقهاي جهيزيهي عروس هم بر سر جوانان گذاشته میشد و با اجراي برنامههاي شادي آفريني که مرسوم اهالي محل بود با پاانداز و سرانداز دادن به مبارکي و ميمنت و سلام و صلوات عروس را از زير آيينه و قرآن عبور داده و وارد خانهي بخت(خانهي داماد) ميکردند.
در مراسم عروسكشوني اغلب وقتي به کوچهای باریک (کوچهي آشتیکنان) میرسيدند، جمع میایستادند و اين ترانهي معروف را میخواندند: “این کوچه تنگه؟ بله ، عروس قشنگه؟ بله، دست به زلفاش نزنید، مروارید بنده. بله، بادا بادا مبارک بادا، ای یار مبارک بادا ”
در مورد نشان دادن جهيزيهي عروس هم آنچه در وسع پدر و مادر عروس بوده و قبلاً تهيه کرده بودند، در محلّي منظّم چيده ميشد تا به نمايش بازديدکنندگان درآيد و آخرالامر پس از صرف شربت و شيريني همگي خانهي داماد را ترک گفته، فقط عروس و داماد و يکي دو نفر از نزديکان خانواده عروس و داماد شب را به استراحت ميپردازند.
هنگام بردن عروس به خانهي داماد سر هر کوچه، از نزديکان داماد يکي پيش ميآيد و با خوشآمد گويي، پا اندازي نظير يک قطعه طلا يا سفرهاي زيارتي مانند سفر حج يا مشهد مقدس را به عروس تقديم ميکند.
دو روز بعد نیز ساير اقوام عروس و داماد، لوازمي مثل ظرف و وسايل خانه را به رسم پيشکش به خانه داماد ميبرند که به اين پيشکشها “جاخالي” يا “جاخاليبا” ميگويند. در مرحلهي بعد خانواده عروس و داماد هر يک به نوبت عروس و داماد را به خانه خود دعوت کرده و ميهماني ميدهند که به آن “پاگشا” ميگويند.
مراسم جشن يا سور عروسي
روز پس از انجام مراسم عقد، مجلس عروسي(سُور) برپا ميشده است، میگوید: در قدیم الایام، يک يا چند شب متوالي در منزل داماد يا عروس يا در محلّ مناسبتر ديگري، شبهنگام اهالي و مهمانها در محلّ موعود جمع شده و خانوادهها به همراه خود قطعه فرش يا گليمي همراه ميآورند، مردها دايرهوار دور هم نشسته و جمع زنان در عقب پشت سر مردها و اگر با کمبود جاي نشستن مواجه شوند، روي پشتبامها، سر ديوارها و بر بالاي سر شاخهي درختها هم جهت تماشا و ديد بيشتر محلّي مناسب دانسته و آن جا مستقر ميشوند.
کدخداي محل و ريشسفيدان ديگر روي قطعهي قالي يا پتو در پشت منقل و قليان قرار گرفته و مطربهاي حرفهاي با کسب اجازه از پدر عروس و داماد و ديگر بزرگترهاي حاضر در جمع، تماشاگران را با اجراي برنامههاي مختلف خود سرگرم کرده، شب خوشي را به پايان ميبرند.
البته ناگفته نماند که جوانان محلّي هم بيکار ننشسته و بنا به ذوق و سليقهي خود خدمتي انجام ميدادند به طوری که یا مأمور پذيرايي از مردم ميشدند يا در اجراي برنامههاي شاديآفرين، مطربهاي حرفهاي را ياري ميدادند.
زنها نیز آزادانه مراسمی را در خانهي عروس يا در خانهي داماد يا در هر جاي مناسب ديگري، در اتاق دربسته يا تالار خانه که به هر صورت دور از چشم مردان باشد، با برنامههايی مانند رقص و پايکوبي و کفزدنها آن هم به همراه نواختن ساز اربونه يا اجراي بازيهاي نمايشي برگزار ميكنند. ضمناً انواع ترانهها و بازيهاي خودساخته و عاميانه هم در لابهلاي اينگونه مراسم هر يک بهشکلي خاص اجرا ميشود.
سادگي و دوري از تجمّل و تكلّف
در يزد قديم صداق يا مهريه عروس، معمولاً شامل ملک یا وجه نقد به صورت عندالمطالبه بوده و در عروسیهای روستایی نیز باغ، جزئی از آب قنات و حتّی شش دانگ یک طویله وارد عقدنامه ميشده است و ظاهراً سکّهي طلا از دهه ۱۳۶۰ به بعد در مهریهها متداول شده است.
خرید عروسی در بازار توسّط خانوادهي داماد و عروس انجام ميشد و با توجّه به وسع داماد مقداری طلا و جواهر و لباس خریده ميشد و جهاز عروس هم خیلی ساده بود. البته چیزی که خیلی جلب توجّه میکرد، ظروف مسی سنگین وزن در جهاز بود
آئینهاى سوگوارى
مرگ و عزا
پس از مراسم تدفین، به خانه صاحب عزا مىروند و آش یا شلهزرد مىخورند. این آش زردرنگ که از ماش، برنج و روغن تهیه مىشود، آش پشت تابوت نام دارد.
روز سوم در مسجد پرسه مىگذارند و قرآن مىخوانند و پذیرائى مىشوند و بعد از ظهر به مزار رفته و فاتحه مىخوانند.
روز هفتم به گورستان رفته و کند رو نبات دود کرده و روضه مىخوانند. سپس به خانه صاحب عزا برگشته و در اتاق متوفى شمع روشن کرده پارچه سیاهى پهن و روضهخوانى مىکنند. روز چهلم از صبح روز شروع به پختن ‘سوروک’ که نوعى نان روغنى است مىکنند. ایننان را بر سر مزار مىبرند، با نقل و شیرینى به مردم مىدهند و روضهخوانى مىکنند.
نخل و نخلگردانى
از آئینها و مراسم ویژه ماه محرم در یزد، آئین نخلبندى و نخل گردانى است. نخل از جنس چوب و بهشکل برگ درخت یا سرو مىسازند. معمولاً وزن نخل زیاد است و به کمک دهها نفر جابهجا مىستود. نخل را بهشکل تابوت سیدالشهداء یا نمادى از تاوبت شهداى کربلا مىشناسند و ریشه سنتى کهن دارد. مردم یزد در محاوره به آن ‘نقل’ مىگویند.
دکتر اسلامى ندوشن مىنویسد: با آنکه نخل هیچ شباهتى به درخت خرما ندارد، آنرا بهنام این درخت مىنامند. شاید بهعلت آنکه اصل آن از جنوب غربى و بینالنهرین است. نخل شباهت بسیارى به درخت سرو دارد و سرو در فرهنگ عامه یعنى جاودانگى و رشادت و زندگى اخروى و آزادى که یادآور روحیات و خصایل امام حسین (ع) است.
این مراسم در یزد چند روز پیش از ماه محرم با تزئین و آذین بستن نخل شروع مىشود، که حدود یک هفته طول مىکشد. دراین مدت، خادمان میدان، زیورآلات و وسایل مربوط به تزئین نخل را که قدمت آنها به دوره صفویه مىرسد. از انبار بیرون آورده و تمام روز را با پاهاى برهنه به این امر مىپردازند. آنها ابتدا بدنه نخل را با پارچه سیاه مىپوشانند، سپس روى آنرا شمشیربندان مىکنند. سپس تزئینات دیگر از قبیل آئینههاى بزرگ تابدار، منگولهها، دستمالهاى ابریشمى را در دو سوى نخل مىبندند و بر تارک آن جقههاى فلزى از جنس فولاد و برنج و همرنگ آنها پرهاى طاووس یا میوه انار مىگذارند و نخل را مانند یک مجله، زیبا و خوشبو مىکنند. در داخل آن نیز زنگهاى بزرگى را با طناب مىآویزند و بچهها هنگام حرکت آنها را بهصدا درمىآورند.
در روز بلند کردن نخل، دهها تن از مردان محله، زیر پایههاى نخل رفته، آنرا با عظمت تمام به حرکت درمىآورند و چون جنازهاى باشکوه آنرا میان موج جمعیت عبور مىدهند. آنها نخل را تا مسیرى مىبرند و یا چندبار دور حسینیه محل مىچرخانند.
در اطراف یزد رسم است که درختان را وقف مىکنند تا پس از کهنسال شدن، ساقههاى آنها را ببرند و نخل را با آن مرمت کنند. هماکنون در یزد خانوادههائى وجود دارند که شهرت آنها ‘نخل بند’ و ‘نخلساز’ است.
دستهسقا
در مراسم عزادارى امام حسین (ع) گروهى از نوجوانان با لباس سیاه و لنگ قرمز دور کمر خود، مشک بر دوش گرفته و بازو بندى از قرآن مجید را که با پولکهاى رنگین و برگهاى فلزى نقرهاى تزئین شده بر کتف مىبندند و در صفى منظم با ذاکر و سردشته خود همخونى مىکنند. اگر تابستان باشد، دو نفر هم در پشت صف با مشک پرآب و با شربت گلاب به اهل مجلس و عزاداران آب مىدهند. آنها آب را در جام ابوالفضل (ع) ریخته و به مردم تعارف مىکنند. دسته سقا یک علم چهارگوش دوپایه و یا یک علم سه گوش با تمثال حضرت ابوالفضل (ع) را با خود حمل مىکنند.
کتل بستن
در یزد به اسب زین کردهاى که بهطور خاص آراسته شده و پیشاپیش دسته عزادارى حرکت مىکند ‘کتل’ مىگویند. افسار این اسب یا کتل همواره در دست محافظ آن است و جلو دسته سینهزنى حرکت مىکند و محافظ آن مرتب سر و صورت حیوان را نوازش مىکند. این حرکت نمادین را ‘اسب و کتل’ مىنامند.
.