معرفی شهر نیشابور و تاریخچه ی آن

پست شده به وسیله : اصفهان تور/ 1467 0

معرفی شهر نیشابور و تاریخچه آن

نیشابور یکی از شهرهای بزرگ در خراسان رضوی میباشد. این شهر دارای تاریخچه ای کهن میباشد،که پیشینه و قدمت آن به دوره ی ساسانیان برمیگردد، شرکت مشاوره سفر اصفهان برای آشنایی هرچه بیشتر شما همراهان با این شهر و تاریخچه ی آن مقاله ای را به همین عنوان دارد، در این مقاله همراه اصفهان تور باشید.

فرهنگ عامه‌ي هر منطقه، هر قوم، هر شهر بيان كننده‌ي آرمان‌ها، انديشه‌ها و تجربه‌هاي ارزنده‌اي است كه نسل ديروز را به امروز پيوند مي‌دهد و ارزش‌ها، هنجارها، سنت‌ها و حكمت‌هاي زندگي را به نسل‌هاي بعد منتقل مي‌كند. اين سنت‌ها و انگاره‌هاي اجتماعي به زندگي مردم، معني و مفهوم مي‌بخشد و آنها را به ادامه‌ي زندگي دلگرم مي‌كند. پيداست كه اگر اين وابستگي‌ها از آنها گرفته شود، كار و تلاش و اميد و آرزو به بن‌بست مي‌رسد. پيوند مداوم بين نسل‌ها از رهگذر فرهنگ عامه، باعث پويايي انديشه، ابتكار و خلاقيت و توسعه‌ي فرهنگي در جامعه‌ي انساني مي‌گردد. مگر نه اينكه هر بنايي را بر مبنايي بايد ساخت و بي‌جا نگفته اند كه «ملتي كه گذشته‌اش را نشناسد، آينده‌اش را نمي‌تواند بسازد».

 

وجه تسميه نيشابور

«نيشابور» شهري است در قلب خراسان، ساختن نيشابور را به شاپور اول ساساني نسبت مي دهند و اسم شهر را به معني «نهاده نيك شاپور» مي دانند.

«ابرشهر» نام قديم نيشابور است، احتمال دارد كه اين نام در اصل شهر آپارناك يا آپارني و جايگاه يكي از سه قبيله مهم پارت بوده باشد كه شاهنشاهي نيرومند اشكاني را بنياد كردند.

قديمترين سندى كه از نيشابور ياد مى‏كند اوستا است كه با واژه «رئونت‏» به معنى جلال و شكوه از آن نام مى‏برد. احتمالا اين واژه بعدها به كلمه ريوند تبديل شده كه اكنون نام دهستانى از توابع نيشابور است.در برخى از متون دوره اسلامى نام ديگر نيشابور «ابرشهر» آمده است كه مسلما اين لفظ در دوره‏ هاى قبل ازاسلام به كار مى‏ رفته است. سكه‏ هاى مكشوفه، اين موضوع را مدلل مى‏ سازد. براى نمونه در سكه‏ اى كه تصوير قباد ساسانى را نشان مى‏ دهد كلمه ابرشهر ديده مى‏ شود.

بحث درباره كلمه ابرشهر زياد است از آن جمله برخى «ابرشهر» را از ريشه «اپرناك»گرفته‏ اند كه مربوط به قوم «پرنى‏» است كه اسلاف پارتيان مى‏ باشند. بعضى ابرشهر (با سكون ب) گويند كه مراد شهرى ابرى يا شهرى مرتفع كه به ابرهانزديك است. اين هر دو قول بدون مبنا و اصولا مردود است اگر چه براى سند اول هنوز جاى تامل باقى است اما اگر ابر را فارسى قديم «بر» به معنى بلند جايگاه و رفيع وبزرگ بدانيم كلمه ابرشهر مقبول تر مى‏ نمايد.

مسكوكاتى كه از دوران باكتريان در افغانستان به جاى مانده از پادشاهى به نام «نيكه‏فور» ياد مى‏كند كه دامنه فرمانروايى او تا نيشابور گسترش داشته و به روايتى اين شهر را وى بنا نهاده است كه بعدها به «نيسه‏فور» و «نيسافور» و نهايتا به«نيشابور» تبديل شده است. «نيسافور» در گويش عرب به معنى شى‏ء سايه‏ دار است و شايددر آن جا درختهايى وجود داشته كه سايه‏ گستر تارك خستگان بوده است.

واژه نيشابور در دوره ساسانى همه جا به شكل «نيوشاپور» آمده است كه آن را به معنى كار خوب شاپور يا جاى خوب شاپور گرفته‏ اند زيرا شاپور دوم اين شهر را تجديدبنا كرد ولى به روايت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است. اگر مطلب بالا را درمورد نوسازى اين شهر قرين صحت ‏بدانيم، كلمه «نيو» مى‏ توان به شكل امروزى آن «نو» تعبير كرد و معنى نيشابور چيزى جز شهر نوسازى شده شاپور نخواهد بود و ديگر دليلى براى بحث در مورد شاپور اول و دوم وجود نخواهد داشت. زيرا كه بعضى از مورخان درانتخاب هر يك از آن دو دچار شك شده‏ اند ولى قدر مسلم بانى اوليه بايد شاپور اول باشد و پس از وقوع زلزله‏ اى شاپور دوم امر به ترميم و بازسازى آن كرده است و اين به هر حال كار نيك شاپور دوم بوده است كه به لفظ «نيوشاپور» از آن ياد كرده‏ اند.

نيشابور در اوايل اسلام به «ابرشهر» معروف بود كه در سكه‏ هاى دوره ‏هاى اموى وعباسى به همين نام آمده است. «ايران‏شهر» هم گفته‏ اند كه شايد عنوانى افتخارى براى اين شهر بوده است. البته چون يكى از چهار شهر كرسى‏ نشين خراسان بود لقب «ام‏البلاد»هم براى خود كسب كرده است.

در قرون وسطى ايالت‏ خراسان به چهار قسمت‏ يعنى چهار ربع تقسيم مى‏ گرديده و هر ربعى به مركزيت‏ يكى از چهار شهر بزرگ نيشابور، مرو، هرات و بلخ خوانده مى‏ شده و در زمانهاى مختلف يكى از اين شهرها مركزيت تمام خراسان بزرگ را به عهده داشته و نيشابور نيز از زمان طاهريان به بعد به عنوان پايتخت انتخاب گرديده است و گفته‏ اند كه: «اين شهر از قاهره قديم (فسطاط) بزرگتر واز بغداد جمعيتش بيشتر و از بصره جامعتر و از قيروان عاليتر بوده و ۴۴ محله داشته و۵۰خيابان اصلى و مسجدى ممتاز و كتابخانه‏اى با شهرت جهانى و يكى از چهار شهر شاهى امپراطورى خراسان بوده است».‏

 

گويند كه عمروليث صفار چون نيشابور را به زير نگين درآورد، گفت:

«شهري را گرفته ام كه گل آن خوردني، بوته ي آن ريواس و سنگ هاي آن فيروزه است»

امروز اگر آن دلاور سيستاني بر نيشابور دست مي يافت جاي آن بود كه نخست از گرفتن شهري بر خويشتن ببالد كه گنجور و گوهرستان واژه هاي ناب پارسي است.

سرزمين رسالت خيز و جايگاه دانشي مردان بزرگ نيشابور پيش از اسلام، همچون عروسي است آرميده بر دامان پيروزه رنگ بينالود استوار و سرافراز که در فضايي مه آلود، اما جان دار و پر تپش، به حيات خود ادامه مي دهد. بعد از اين دوران، نام نيشابور را زينت بخش بُعد تاريخي و اساطيري شاهنامه ي حکيم طوس، مي بينيم.

آب و هواي بهشت آساي اين دامنه ي پر برکت، شاپور اول ساساني را بر آن داشت تا اولين سنگ بناي تمدن تازه را بر آن نهد. پس از او و در عهد شاپور دوم، نيشابور گسترش يافته و سپس يزدگرد دوم، اين شهر را براي زندگي برگزيد.

ساسانيان برخلاف اسلاف خود، استبداد را شيوه ي حکومت خويش قرار دادند و يک آزادي خواه نيشابوري به نام «مزدک»، عليه بيدادگري هاي آنان قيام کرد.

اگر نيم نگاهي به بعضي آثار، درباره ي اَبرشهر داشته باشيم، با نام بزرگ ديگري چون «ماني» آشنا مي شويم که بسياري او را نيز از تخمه ي نيشابوريان، و از پدري دانشمند به نام «فاتک» مي دانند. اگر محقق گردد که اين دو انديشمند، نيشابوري اند، مي توان گفت اين سرزمين، از ديرباز رسالت خيز، و جايگاه دانشي مردان بزرگ و نامبردار بوده است.

نیشابور بعد از اسلام

بنا به نوشته مورخان و جغرافی دانان عرب زبان مانند ابن رسته ،مقدسی،ابن حوقل و ….

شهر نیشابور یک فرسنگ در یک فرسنگ بوده است و بازار و میادین و دکا کین و کاروانسراهای بسیار داشته است که از لحاظ اقتصادی انبار گاه مال التجار فارس و کرمان و هند بوده است این شهر از قاهره قدیم بزرگتر واز بغداد جمعیتش بیشتر و از بصره جامع تر واز قیروان عالی تر بوده است. و ۴۴ محله داشته و ۵۰ خیابان اصلی ومسجدی ممتاز و کتابخانه هایی با شهرت جهانی و یکی از چهار شهر شاهی امپراتوری خر اسان بوده است.

نیشابور در زیر لوای سلاجقه از لحاظ تمدن و مرکزیت علمی به حق شهره آفاق گشت و نظامیه هایی که جنبه دانشگا ه های کنونی داشت در نیشابور بنیاد گردید و تعداد ۱۳ کتابخانه که مهمترین آنها پنج هزار جلد کتاب داشت بدین جهت این شهر عنوان دارا العلم به خود گرفت و در برخی از متون دوره اسلامی نام دیگر نیشابور ابر شهر آمده است.

شاید در دنیا سابقه نداشته باشد که شهری همچون نیشابور تا این اندازه بر اثر هجوم اقوام گوناگون و زلزله های مخرب ویران گشته واز نو قد بر افراشته باشد. این شهر با عظمت و تاریخی هم شلاق طبیعت خورده و هم طعم تلخ تاخت وتاز مهاجمان را چشیده است.

اما باید اذعان کرد دوباره تجدید بنا یافته و از آن پس در عزامی تاریخی فرزندان خویش نشسته و بار دیگر تلاش نموده جایگاه خود را حفظ نماید و به حیات خویش ادامه دهد و همانند فرزندان بزرگوارش خیام، عطار، کمال الملک و بزرگان دیگر تربیت نماید.

  • نیشابور در زمان ورود ثامن الحجج علیه الا ف واالتحیه و ا لثنا ء

هر تاریخ نگاری که پیرامون فصلی از زندگی نامه یا گفته های گوناگون هشتمین پیشوای جهان مطا لعه کرده باشد به صورتی از سفر تاریخی آ ن حضرت به مرو و پیامد های مختلف آ ن واستقبال گروههای گوناگون مردم از آن بزرگوار بر دروازه شهر نیشابور سخن به میان می آورد زیرا این همه یادآورسخن آن حضرت معروف به حدیث سلسله ا لذهب است که از زبان مبارکش تراویده است تحقیقات تاریخی نشان می دهد که امام پس از گذر از بصره نمی باید چهره خویش را بنا به دستور مامون در مسیر راه عیان کند تا مبادا شیعیانش بادیدن وی به حرکتی دست زنند که برای حکومت مامون خطر ساز باشد و حضرت امام رضا (ع) بر اسا س آگاهی کامل از اوضاع سیاسی اجتماعی شهر نیشابور ارزش این پا یگاه را تشخیص داده اند و زمینه سخن را فراهم دیده اند با این که جاسوسان حکومت در میان کاروان بودند. با این همه نشانه های بسیاری بر همدلی و همراهی مردم نیشابور با ثامن الحجج مشاهده می شود و در آن زمان نیشابور یکی از بزرگترین و مهمترین مراکز شیعه و پایگاه بزرگ امام به شمار می رفته است.

 

هنگامی که امام وارد نیشابور می شوند مردم به پا می خـیزند بدا ن گونه که بسیـاری از شـوق می گریند و گروهی گریبان چاک می زنند و روی زمین بر خاک می غلطند وبرخی بر سم استرش بوسه می زنند و زیر چترهو دج آن حضرت گردن می سایند تا اینکه دانشمندان بانگ می زنند ای مردم خاموش شوید و از این بی خویشی به هوش آیید آنگاه مردم اندکی آرام می گیرندوگوش فرا می دهند آنگاه امام (ع) حدیث سلسله الذهب را به حافظان و کا تبان حد یث اسلامی گفتند.